View previous topic :: View next topic |
Author |
Message |
arash مدير بخش سي
Joined: 27 Nov 2004 Posts: 1232 Location: www.parsx.com
|
Posted: Wed Apr 13, 2005 9:26 am Post subject: شعر شعر شعر ... |
|
|
این قسمت رو برای شعرهای شماست .
هر مطلب جالبی یا هر شعر جالبی به نظرتون رسید بگزارید .
اولین مطلب خودم می نویسم .
عشق باید هسته مرکزی همه کارهای تو باشد
عشق باید طبیعی باشد مثل نفس کشیدن
در واقع عشق همان نسبتی را با روح دارد که
نفس کشیدن با جسم
بی عشق
آدمی گنگی خواب دیده است
کسی که عشق را تجربه نکرده
به معنای واقعی کلمه
هنوز متولد نشده است
و اما شجاعت یعنی چه ؟
به یاد داشته باش تا آمادگی خطر کردن را نداشته باشی
طعم سختی را نمی چشی
خطر کن
زیرا زندگی شیوه ی دیگری را نمی شناسد
زندگی را شجاعانه باید زیست
احساس خوشبختی تابعی ست از شجاعت
شکوفه های عطر آگین سعادت
بی درنگ و بی دریغ
بر شاخه های درخت دل و جانت خواهد رویید
شجاعت آن نیست که از آدمهای شجاع تقلید کنی
بلکه آن است که به شیوه ی خود زندگی کنی
و بهای آن را نیز بپردازی
حتی اگر بهای به شیوی خود زیستن
خود زندگی باشد
باز ارزش آن را دارد
زیرا در چنین شیوی زیستن است که روح به دنیا می آید
هنگامی که کسی آماده است تا برای چیزی بمیرد
همین آمادگی و شور اوست که
او را دوباره متولد می کند
ب هشیوی خویش زیستن شجاعت می خواهد
دل و جرات می خواهد
به شیوی خودت زندگی کن شبیه خودت باش و بس
و کسی که به شیوی خود زندگی می کند
و بر خطاست
بالا خره دیر یا زود
از خطای خویش درس خواهد گرفت
او خطای خویش را
دست مایه ی تجربهای تازه خواهد کرد
وبا تجربه های خویشتن خواهد بالید
تنها کسانی تجربه خواهد کرد
و خواهند آموخت که
آماده ی خطا و اشتباهات خویش اند
و بهترین راه اشتباه کردن
آن نیست که به دیگران گوش بسپاری
بلکه آن است که به شیوه ی خود زندگی کنی
و با چشمان خود ببینی
Last edited by arash on Wed Apr 13, 2005 9:51 pm; edited 1 time in total |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Wed Apr 13, 2005 12:54 pm Post subject: |
|
|
عاشق و رند و نظربازم و مي گويم فاش تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام |
|
Back to top |
|
|
arash مدير بخش سي
Joined: 27 Nov 2004 Posts: 1232 Location: www.parsx.com
|
Posted: Wed Apr 13, 2005 9:51 pm Post subject: |
|
|
وقتی تو آمدی به این دنیا عریان *** جمعی به تو خندان و تو بودی گریان
کاری بکن ای دوست که وقت رفتن *** جمعی به تو گریان و تو باشی خندان
چاکریم آقا وحید
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شاکریم علی آقا
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن *** شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
کوچیکتیم داش امیر |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Thu Apr 14, 2005 5:39 pm Post subject: |
|
|
من از بيگانگان هرگز ننالم *********** كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Thu Apr 14, 2005 5:44 pm Post subject: |
|
|
جهان و كار جهان جمله هيچ در هيچ است ****** هزار بار من اين نكته كرده ام تحقيق |
|
Back to top |
|
|
arash مدير بخش سي
Joined: 27 Nov 2004 Posts: 1232 Location: www.parsx.com
|
Posted: Thu Apr 14, 2005 8:42 pm Post subject: |
|
|
برو ای گدای مسکین در خانه خدا زن *** که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
یا علی |
|
Back to top |
|
|
arash مدير بخش سي
Joined: 27 Nov 2004 Posts: 1232 Location: www.parsx.com
|
Posted: Thu Apr 14, 2005 9:04 pm Post subject: |
|
|
در كارگه كوزه گري رفتم دوش--------ديدم دوهزار كوزه گويا و خموش
ناگاه يكي كوزه برآورد خروش--------كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش؟ |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Fri Apr 15, 2005 5:23 am Post subject: |
|
|
arash wrote: | برو ای گدای مسکین در خانه خدا زن *** که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
یا علی |
آرش جان ...
شعر بگو اما شر نگو !!!
برو اي گداي مسكين در خانه علي زن ! |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Fri Apr 15, 2005 5:27 am Post subject: |
|
|
اي كاش نبودنت را هم با خود مي بردي! ( كارلوس كاستاندا) |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Fri Apr 15, 2005 5:28 am Post subject: |
|
|
دلت را خانه ما كن، مصفا كردنش با من
به ما درد دل افشا كن، مداوا كردنش با من
اگر گم كرده اي اي دل كليد استجابت را
بيا يك لحظه با ما باش، پيدا كردنش با من
بيفشان قطره اشكي، كه من هستم خريدارش
بياور قطره اي اخلاص، دريا كردنش با من
اگر درها برويت بسته شد، دل بد مكن بازآ
در اين خانه دق الباب كن، وا كردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجابت مي كنم آني
طلب كن آنچه مي خواهي، مهيا كردنش با من
بيا قبل از وقوع مرگ، روشن كن حسابت را
بياور نيك و بد را، جمع و منها كردنش با من
اگر عمري گنه كردي، مشو نوميد از رحمت
تو نام توبه را بنويس، امضا كردنش با من |
|
Back to top |
|
|
vishno 6 6 6 مهمون يكي دو روزه
Joined: 07 Dec 2004 Posts: 39
|
Posted: Sun Apr 17, 2005 4:57 pm Post subject: |
|
|
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد- به گمانم
کوچک و بعید
در پی سودا نیست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
و به جز ایمانش
هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب ها خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز دلها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا کسی بعد از این
باز همواره نگوید : هرگز
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خدمت خلق
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل سبز
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما |
|
Back to top |
|
|
Amir مدير مباحث عمومي سايت
Joined: 30 Nov 2004 Posts: 1088 Location: Age Hammam Nabasham To Lebasamam
|
Posted: Sun Apr 17, 2005 5:09 pm Post subject: |
|
|
موش و گربه
اگر داري تو عقل و دانش و هوش بيا بشنو حديث گربه و موش
بخوانم از برايت داستاني که در معناي آن حيران بماني
* * *
اي خردمند عاقل ودانا قصهي موش و گربه برخوانا
قصهي موش و گربهي مظلوم گوش کن همچو در غلطانا
از قضاي فلک يکي گربه بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سينهاش چو سپر شير دم و پلنگ چنگانا
از غريوش به وقت غريدن شير درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادي پاي شير از وي شدي گريزانا
روزي اندر شرابخانه شدي از براي شکار موشانا
در پس خم مينمود کمين همچو دزدي که در بيابانا
ناگهان موشکي ز ديواري جست بر خم مي خروشانا
سر به خم برنهاد و مي نوشيد مست شد همچو شير غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پيش من چو سگ باشد که شود روبرو بميدانا
گربه اين را شنيد و دم نزدي چنگ و دندان زدي بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت چون پلنگي شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام عفو کن بر من اين گناهانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوي نخورم من فريب و مکرانا
ميشنيدم هرآنچه ميگفتي آروادين قحبهي مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد سوي مسجد شدي خرامانا
ادامه دارد ... |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Sun Apr 17, 2005 9:08 pm Post subject: |
|
|
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب طرب از گنبد گردون بجهاند
آنكس كه بداند و نداند كه بداند
لنگان خرك خويش بمقصد برساند
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
بيدار كنيدش كه بسي خفته بماند
آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند |
|
Back to top |
|
|
unknown مدير بخش ويژوال بيسيك
Joined: 05 Dec 2004 Posts: 439 Location: Tehran
|
Posted: Mon Apr 18, 2005 8:27 am Post subject: |
|
|
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ در هیچ برای هیچ مپیچ |
|
Back to top |
|
|
vahid بي تو هرگز
Joined: 26 Nov 2004 Posts: 3067 Location: Tehran
|
Posted: Mon Apr 18, 2005 10:19 am Post subject: |
|
|
دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد
داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه بي سر و ساماني من گوش كنيد
گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي؟
سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي؟
روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده جويي بوديم
عقل و دين باخته ديوانه رويي بوديم
بسته سلسله سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود
نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
سنبل پر شكنش هيچ گرفتار نداشت
اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت
اول آنكس كه خريدار شدش من بودم
باعث گرمي بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
داد رسوايي من شهرت زيبايي او
بسكه دادم همه جا شرح دلارايي او
شهر پر گشت ز غوغاي تماشايي او
اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
كي سر برگ من بي سروسامان دارد
چاره اينست و ندارم به از اين راي دگر
كه دهم جاي دگر دل به دل آراي دگر
چشم خود فرش كنم زير كف پاي دگر
بر كف پاي دگر بوسه زنم جاي دگر
بعد از اين راي من اينست و همين خواهد بود
من بر اين هستم و البته چنين خواهد بود
پيش او يار نو و يار كهن هردو يكي ست
حرمت مدعي و حرمت من هردو يكي ست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو يكي ست
نغمه بلبل و غوغاي زغن هر دو يكي ست
اين ندانسته كه قدر همه يكسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنين است پي كار دگر باشم به
چند روزي پي دلدار دگر باشم به
عندليب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلي كو كه شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن كه بر جانم از او دم به دم آزاري هست
ميتوان يافت كه بر دل ز منش ياري هست
از من و بندگي من اگر اشعاري هست
بفروشد كه به هر گوشه خريداري هست
به وفاداري من نيست در اين شهر كسي
بنده اي همچو مرا هست خريدار بسي
مدتي در ره عشق تو دويديم بس است
راه صد باديه درد بريديم بس است
قدم از راه طلب باز كشيديم بس است
اول و آخر اين مرحله ديديم بس است
بعد از اين ما و سر كوي دل آراي دگر
با غزالي به غزلخواني و غوغاي دگر
تو مپندار كه مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود
وين محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است اين برود چون نرود
چند كس از تو و ياران تو آزرده شود
دوزخ از سردي اين طايفه افسرده شود
اي پسر چند به كام دگرانت بينم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بينم
مايه عيش مدام دگرانت بينم
ساقي مجلس عام دگرانت بينم
تو چه داني كه شدي يار چه بي باكي چند
چه هوسها كه ندارند هوسناكي چند
يار اين طايفه خانه برانداز مباش
از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش
ميشوي شهره به اين فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حريفان دغل باز مباش
به كه مشغول به اين شغل نسازي خود را
اين نه كاري ست مبادا كه ببازي خود را
در كمين تو بسي عيب شماران هستند
سينه پر درد ز تو كينه گذاران هستند
داغ بر سينه ز تو سينه فكاران هستند
غرض اينست كه در قصد تو ياران هستند
باش مردانه كه ناگاه قفايي نخوري
واقف كشتي خود باش كه پايي نخوري
گرچه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از كوي تو رفت
با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت
حاش لله كه وفاي تو فراموش كند
سخن مصلحت آميز كسان گوش كند |
|
Back to top |
|
|
|